کران جستن. گوشه گرفتن. دوری گزیدن از خلق. (از فرهنگ فارسی معین) : من کنم یاری طلب هرگز مدان کز طلب کردن کران خواهم گزید. خاقانی. از صحبت خلق امان بجستی از قربت شه کران بجستی. خاقانی (تحفهالعراقین)
کران جستن. گوشه گرفتن. دوری گزیدن از خلق. (از فرهنگ فارسی معین) : من کنم یاری طلب هرگز مدان کز طلب کردن کران خواهم گزید. خاقانی. از صحبت خلق امان بجستی از قربت شه کران بجستی. خاقانی (تحفهالعراقین)
حد اعتدال برگزیدن. انتخاب حد وسط کردن در کارها و گفتارها. به اعتدال گراییدن: ستوده کسی کومیانه گزید تن خویش را آفرین گسترید. فردوسی. ز کار زمانه میانه گزین چو خواهی که یابی ز خلق آفرین. فردوسی. میانه گزینی بمانی بجای خردمند خواندت پاکیزه رای. فردوسی
حد اعتدال برگزیدن. انتخاب حد وسط کردن در کارها و گفتارها. به اعتدال گراییدن: ستوده کسی کومیانه گزید تن خویش را آفرین گسترید. فردوسی. ز کار زمانه میانه گزین چو خواهی که یابی ز خلق آفرین. فردوسی. میانه گزینی بمانی بجای خردمند خواندت پاکیزه رای. فردوسی