جدول جو
جدول جو

معنی کرانه گزیدن - جستجوی لغت در جدول جو

کرانه گزیدن
(رِ تَ / تِ رِ تَ)
دوری جستن:
ز خاقان کرانه گزیدی سزید
که رای تو آزادگان را گزید.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رُ تَ)
کران جستن. گوشه گرفتن. دوری گزیدن از خلق. (از فرهنگ فارسی معین) :
من کنم یاری طلب هرگز مدان
کز طلب کردن کران خواهم گزید.
خاقانی.
از صحبت خلق امان بجستی
از قربت شه کران بجستی.
خاقانی (تحفهالعراقین)
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
انعزال. (یادداشت به خطمرحوم دهخدا). تقتر. اعتناز. تعزل. اعتزال. استعناز. (منتهی الارب). گوشه گرفتن. دوری جستن. کناره کردن
لغت نامه دهخدا
(صَ بَ کَ / کِ دَ)
حد اعتدال برگزیدن. انتخاب حد وسط کردن در کارها و گفتارها. به اعتدال گراییدن:
ستوده کسی کومیانه گزید
تن خویش را آفرین گسترید.
فردوسی.
ز کار زمانه میانه گزین
چو خواهی که یابی ز خلق آفرین.
فردوسی.
میانه گزینی بمانی بجای
خردمند خواندت پاکیزه رای.
فردوسی
لغت نامه دهخدا